<$SiKHooL$> |
21 September 2006
تمدن معاصر غرب يا مدرنيسم را نبايد با تمدن هاي ادوار پيش از آن چه در غرب و چه در شرق يکي شمرد. مناسبات اقتصادي، تضاد سياسي و طبقاتي، بديل حکومتي و اساسا کليه روابط افراد در اين تمدن دگرگون شد.
نتيجه اينکه براي کشف دلايل عقب ماندگي شرق و توسعه غرب بايد اين تمدن را از تمدن هاي پيشين تفکيک نمود. بنياد هاي اساسي تجدد همگي از غرب برخاسته اند و هيچکدام از قبل در ايران وجود عيني نداشته اند. غرب به واسطه سيستم سرمايه داري اي رشد يافته است که از نظم آن از اقتصاد فئودالي برخاسته. ايران و غرب در دوران فئودالي فاصله چنداني از هم نداشتند اما آنچه ايران داشت زمين داري بود که هيچ زمينه اي براي پيدايش سرمايه داري در آن وجود نداشت. زمين داري که حتي مالکيت خصوصي را که بنياد فئوداليسم و سپس سرمايه داري است در خود غايب مي بيند. رابطه انسان با طبيعت ، يا نقش عامل جغرافيايي در توسعه انسان از طريق کار خود با طبيعت ارتباط برقرار مي کند. کار واسطه ميان طبيعت و ارزش است. از ديدگاه آدام اسميت، کار واحد سنجش ارزش است و به نظر مارکس کار هم ميزان و هم منبع ارزش است. اصولا ثروت در حيات بشري در گستره تاريخ ، از ترکيب کار و طبيعت حاصل گرديده است.اما رابطه انسان با طبيعت به تدريج به رابطه ميان خود انسان ها تغيير مي يابد. سي/اس. لوئيس مي گويد: " برتري قدرت انسان بر طبيعت اغلب به برتري انسان بر انسان تبديل مي شود و طبيعت به صورت ابزاري در خدمت اين برتري قرار ميگيرد." نيکي کدي نيز نقش عوامل جغرافيايي ، اکولوژيک (بوم شناختي) ، تکنولوژي و رابطه متقابل انسان را در تفاوت شرق و غرب بسيار مهم مي شمارد. مسلما کار با کيفيت برتر با طبيعت غني تر، حاصل بزرگ تري به بار خواهد آورد. کيفيت و کميت اين دو عامل هم در انسان و هم در محيط زيست و مراوده اجتماعي آنها اغلب متفاوت است. براي مثال در مراحل اوليه تکنولوژي منابع طبيعي غني مانند دريا و کوه ها هم مانع توسعه محسوب مي شدند. ازين رو عنصر جغرافيايي در ميزان ارزش توليد شده، داراي اهميت است. همچنان که نژاد و خصوصيات جسماني و فرهنگ و آداب و رسوم و ... نيز در روند سازش انسان با طبيعت شکل مي گيرند. فرهنگ جوامع مولود و مولد مناسبات اقتصادي يا معيشتي انسان است. مي توان نتيجه گرفت که اساس و بنياد ارزش ، يعني کار انسان ، شيوه و ابزار کار، نياز و قابليت او، و فرهنگ جامعه، همگي در بطن طبيعت بوجود آمده و روابط اجتماعي مشخصي را پي ريخته اند، هرچند که يکسان رشد نمي يابند. بطور خلاصه در فرايند تاريخ اولين عامل توسعه يا عقب ماندگي ، يعني شرايط جغرافيايي جامعه اساسا از کنترل انسان خارج بوده است. در ادامه اما پديده هاي انسان ساخته مثل نهاد اقتصاد و سياست در دين، جنگ و غيره نقش اساسي ايفا مي کنند.
Comments:
Post a Comment
|
This is a summarization of a book,named"Chera Iran aghab mand o gharb pish raft" which is written by Dr.Kazem Alamdari |