<$SiKHooL$> |
28 September 2006
نکته مهم ديگر رشد مالکيت خصوصي بود. که البته در سرزمين هايي که توليدات کشاورزي مستلزم فراهم آوردن دسته جمعي آب بود رشد نکرد. مالکيت خصوصي رمز رشد نيروهاي مولد بود. بر خلاف مالکيت جمعي ، رشد مالکيت خصوصي سبب شد توليد کننده محصول را کنترل کند و توليد براي فروش بجاي مصرف داشته باشد.در ادامه ازدياد حرفه ها و رونق تجارت که هسته هاي پيشرفت شهر و مناسبات شهري را فراهم ساخت. بزرگترين تفاوت شرق و غرب همين مالکيت خصوصي بود که منجر به اين تحولات را در غرب شده بود.پيدايش شهر خود طبقه متوسط جامعه را شکل داد. اما اينکه آيا ما در شرق هم شهر داشتيم، مارا به قول مارکس متوجه مي سازد که در نظام آسيايي شهر چيزي جز يک ده بزرگ نبود.نکته اينجاست که بر خلاف زندگي و اقتصاد کشاورزي ، گستردگي زندگي شهري نيازمند اين تحولات سياسي ، فرهنگي و فکري بود. رابطه متقابل کشاورزي و شهرنشيني که يکي با توليد انبوه و ديگري با رشد فرهنگ و علم يکديگر را رونق مي بخشيدند. اقتصاد يونان به دنبال رشد خود در سيستم پولي هم گسترش يافت و سفته بازي و رباخواري و اقساط قرضه و وام به شدت رواج يافت.به اين منوال اقتصاد طبيعي يونان بسيار ضعيف شد در حالي که تمدن ايران شديدا وابسته به توليد محصولات کشاورزي براي مصرف باقي مانده بود.
در ايران تأمين مايحتاج زندگي عمده نيروي کار جامعه را در بخش کشاورزي محدود و مقيد مي ساخت. برخلاف روم و يونان باستان که تجارت بخش عمده اقتصاد را تشکيل مي داد ، در ايران کشاورزي ستايش مي شد و تجارت مذمت مي گرديد.در امپراتوري هاي کشاورزي محور بازرگاني کلا شغل زيردست محسوب ميشد و همچنين نا مطبوع از آن جهت که معتقد بودند تاجر ناگزير است قدري دروغ بگويد و اين جامعه را آلوده مي کند. بشکلي اين مساله اهميت داشته که داريوش در کتيبه تخت جمشيد ادعا کرده:"اين کشور اهورا مزدا گرفتار لشکر دشمن و قحطي و دروغ مباد." با توضيحات بعدي روشن مي شود که درين جا منظور از دروغ همان تجارت بوده است. پس آنچه ديده مي شود اهميت جنگاوري ، کشاورزي و بحران آب بوده است. بنابراين فرهنگ و دانش جامعه از حيطه بسته زندگي در ده فراتر نمي رود، انسان بجاي تفکر درباره روش هاي بهزيستي تابع سنن عقب مانده و مطلق پنداشته باقي مي ماند.در حالي که در يونان افق هاي نويني بروي انسان گشوده شد و سبب ساز انقلاب فکري شد. باز در مقابل زندگي در ده به روال سنن رايج نه تنها چالشي فکري ايجاد نمي کرد، بلکه انسان را به خرافات مطلق حاکم که دولت ها و اديان پشتوانه آنها بودند، وابسته مي ساخت. اهميت آب را در مطالب فوق به کمال نشان داده شد. در ادامه مي توان اضافه کرد آب عنصر حياتي در کشاورزي و در فرهنگ ايراني مقدس بوده تا حتي که فرشته داشته. دو واژه آبادان و بيابان به ترتيب به معناي مکاني که آب وجود دارد و مکاني که آب يافت نمي شود، رابطه آب و توسعه را نشان مي دهد. آب سرمنشاء توسعه بوده که فراواني آن عامل توليد مازاد بر مصرف جوامع و تحول از زندگي روستايي به زندگي شهري بوده است. با مقايسه اي سريع ميان سه فرهنگ ايراني، يوناني و عرب مشخص مي شود که ميزان دسترسي به آب نه تنها شيوه زندگي ، بلکخ معيارهاي ارزشي اين جوامع را بسيار متأثر ساخته است.ترغيب فرد به زندگي صحرانشيني در عرب هاي باديه نشين و دوري از کشاورزي و تجارت، ترغيب ايرانيان به کشاورزي و زندگي دسته جمعي و دوري از تجارت و در آخر يونانياني که مالکيت خصوصي و تجارت بناي زندگي شان را تشکيل مي داد.
Comments:
Post a Comment
|
This is a summarization of a book,named"Chera Iran aghab mand o gharb pish raft" which is written by Dr.Kazem Alamdari |